وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

دهم اردیبهشت، روز ملی خلیج‌فارس

امروز، دهم اردیبهشت، روز ملی خلیج‌فارس است. شاید بارها و بارها این حرف‌ها را زده باشم؛ اما به بهانه‌ی این روز و به دلیل سکوت بی‌نهایت عجیب کمپین‌های روشنفکری و ملی‌گرایانه و غرور آریایی و خون پاک اهورایی و این حرف‌ها، پس به اشتراک بگذار، گفتم این حرف‌ها را دوباره بزنم که لال از دنیا نرفته باشم.
یک‌چند موجود دوپا که تا سی سال پیش، بادیه‌نشین بودند، به برکت حلقه‌ی بندگی که در گوش می‌کنند و از آن فزون‌تر، بی‌رگ‌وریشگی هم‌وطنان ایرانی که سرمایه‌هایشان را به‌عوض هزینه در امر تولید، سرریز بیابان‌های آنان کرده‌اند، حالا دچار جو گرفتگی شده‌اند و از یاد برده‌اند، تاریخ داشته‌ی ما و نداشته‌ی خودشان را.

این روزهای من (2)

آن‌قدر مشغله‌های این روزها زیاد شده که وقتی برای مطالعه‌ی متون دلخواهم ندارم. تنها آثاری که به انتشارات واردشده را می‌خوانم. فرصتی نیست روی رمان‌های نیمه رهاشده‌ام کار کنم. هنوز رمان قرارمان این نبود، دارد با خودش قرار می‌گذارد که تمام می‌شود یا نه. بااینکه در کارگاه‌هایم همیشه هنرجویان را منع می‌نمایم که هم‌زمان روی دو اثر کار کنند، متأسفانه خودم درگیر این دستور شدم و شاید بهتر باشد اعتراف کنم از همان زمان دیگر هیچ‌کدام به سمت‌وسوی سامان یافتن نرفتند که نرفتند.

نظامی‌گری را در جهان متوقف کنید!


یک تیتر تلخ:
۱۷۵۰ میلیارد دلار؛ هزینه‌های نظامی جهان در سال ۲۰۱۳
...
بیا به حال انسانیت، دق کنیم! — feeling sick in Gorgan.

این به آن در


آقای کارگردان که دیشب از سایه‌ی کرین‌ات که میان قاب می‌رقصید ایراد گرفتم. امشب از بابت متن سخنرانی تکان‌دهنده‌ی بهبود که واقعیت‌های دردناکی را مطرح کرد بخصوص آن محیط‌بانان در زندان، در انتظاران اعدام، به جرم انجام‌وظیفه! تشکر می‌کنم.
پایتخت 3 نقد سریال پایتخت 3 نقد سازمان صداوسیما

گاف تصویربرداری (1) در پایتخت 3


آقای کارگردان محترم، خودت ندیدی، منشی صحنه ات ندید، دستیارهات ندیدن، تدوینگرت ندید، ناظر پخشت ندید، کلن اونایی که باس می‌دیدن ندیدن، اما یه ملت سایه‌ی فیلمبردار و کرین ات رو توی قابت دیدن! خب برادر گفتن اسپانسرشیپ دیگه نگفتن که یه قسمت از سریال جلف‌بازی کلن بشه تیزر حامی مالی! یه رفیقی پرسید: دیشب پایتخت 3 چی شد؟ گفتم میون برج و تکنولوژی ساختمان، اینا رفتن غذای چینی خوردن!
آقای رسانه‌ی ملی، خجالت داره! آلان نه فرصتش هست و نه حسش ولی آلان اگه طرح همین سریال رو کسی که توی باندبازی‌هاتون نباشه بده بهتون، هزارتا دلیل میارین که ... همینه دیگه.

گرگان‌نامه


مگن گرگان همین یه شهره و دگه غیر این شهر نداریم. خب لابد راس مگن دگه! نمدانم چره این بِچه‌های شهر فکر مکُنن که فقط همی شهر میان آبادیای جهان او داره و دار و درخ. حالا بمانه واسه بعد این حرفا بارا فاطی تمبان نمشه. بااینکه به کسیَم ربط نرره اما مِخوام بگم که چره این سرفصل ر باز کردم. این سرفصل واسه گیردادن پیش آنداخم که هوی جوری هر وخ دگه حرفی نبود بزنم، به هرکی در حق شهر کوتاهی کرد گیر سه پیچش بدم. همین. بچه‌ها شهرداری اینا حساب کار دسشان باشه از فردا آمِدم زِدم آشغالا ما ر چره جم نکردین، یا فلان بهمان، نگن اییی سکلت بازی چره درآوردی؟! بچهای باغ پلنگ دگه چره فرک بچه ها شهر رِ خراب کردی؟
در ضمن از این لهجه اصلن خوشم نمی آید؛ اما اگر لازم بشود، هر ازگاهی شاید چیزی نوشتم. بهر حال مطالب با سرفصل گرگان نامه، مختص همشهریان عزیز گرگانی نوشته می‌شود.

گرامی باد سالروز پایان یافتن نگارش شاهنامه

اصولن بد ملتی است ملت ایران و صد البته انتظاری هم از ایشان نیست. ما هرجا که باشیم را ویرانه می‌کنیم. گویی هیچ بویی از فرهنگ نبرده‌ایم. انگار در ما خصایص نیکوی بشری خشکیده. انگار این بخشی از فرهنگ ایرانی است که هر چیز را به ابتذال بکشاند. افراط‌وتفریط را عشق است در این مملکت. عده‌ای برای وطن گریبان چاک می‌کنند، یک‌طور، عده‌ای دیگر گریبان چاک می‌کنند، طور دیگر و هردو یکدیگر را به خیانت، جنایت و فاشیسم متهم می‌کنند. 

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر